تولد نامه
دختر نازم بذار از اولش تعریف کنم...چهارشنبه ظهر قبل از اینکه بابایی بره سرکار کمی خونه رو تزیین کردیم. بعد که بابایی رفت تنها بودم و چون صبح بابا زحمت انجام کارای منزل رو کشیده بود من دست به کار تهیه و تدارک خوراکیجات شدم.خیلی وقت بود فکر منوی غذا بودم و دوست داشتم غذاهای فانتزی درست کنم.خلاصه شروع به کار کردم و تا وقتی که شب بابا و شما برگشتین همینجووور داشتم کار می کردم. 5شنبه صبح برعکس همیشه که تا 9/5 می خوابی 8 صبح بیدار شدی و منم سپردمت به بابایی تا قبل رفتنش یه سری کارهامو انجام بدم.چون ایثار کرده بودم و به بابا گفته بودم بره مطب و بیمارهاشو کنسل نکنه ولی میدونستم تا وقتی برگرده اجاز...
نویسنده :
مامان پریناز
10:30